پس از شناخت نقاط ضعف، نقاط قوت، فرصت ها و تهدیدات یا مخاطراتی که یک مؤسسه یا بنگاه تجاری از آنها برخوردار است یا با آنها روبروست، استراتژی ها یا راه های وصول به اهداف شناخته می شوند. در بازاریابی، از میان استراتژی های متعددی که وجود دارد چهار استراتژی:
- 1- نفوذ در بازار
- 2- توسعه بازار
- 3- توسعه محصول و
- 4- استراتژی های تنوعی، بیشتر از بقیه مورد استفاده هستند.
بنگاه های اقتصادی معمولا در سه سطح می توانند استراتژی های رشد خود را طراحی و اجرا نمایند:
- در سطح اول، با شناخت و استفاده از فرصت هایی که در چهار چوب عملیات فعلی وجود دارد، یعنی با حفظ محصول یا محصولات فعلی و بازار یا بازارهای فعلی باید عملیات بنگاه ادامه یابد تا حدی که سهم بازار به حد مورد نظر برسد. این دسته از استراتژی ها را استراتژی های نفوذ در بازار می نامیم.
- در سطح دوم، با شناخت و استفاده از فرصت هایی که در همان صنعت وجود دارد ولی ممکن است نوع مشتریان یا نوع کالا تفاوت یابد. در صورتی که تغییر و تنوعی در کالا باعث رشد مؤسسه یا تسهیل در رسیدن به اهداف در همان بازار شود، استراتژی را توسعه محصول و در صورتی که تغییر و جا به جایی در بازار باعث رشد یا تسهیل در رسیدن به اهداف شود، آن را استراتژی توسعه بازار می نامیم.
- در سطح سوم، با شناخت و استفاده از فرصت هایی که در خارج از صنعت فعلی وجود دارد، یعنی شرایطی که تغییر توأم بازار و محصول ضامن رشد مؤسسه و رسیدن به اهداف خواهد بود که آن را استراتژی های تنوعی یا تنوع گرایی می نامیم.
استراتژی های تنوع گرایی به نوبه خود به سه گروه تقسیم می شوند.
- الف- استراتژی های تنوع افقی
- ب- استراتژی های تنوع هم مرکز
- ج- استراتژی های تنوع پراکنده
نظام های بازاریابی
در بازاریابی، دو نظام یا دو گرایش عمده وجود دارد. بسیاری از بنگاه های تولیدی بدون قصد و برنامه ریزی قبلی یکی از نظام ها را برگزیده اند. در حقیقت تفاوت این دو نظام در نحوه نگرش مدیران یا صاحبان بنگاه ها نسبت به مسائل تولید و توزیع است. در نظام محصول گرا اولویت اصلی و اساسی با مقتضیات بنگاه است و با توجه به آن مقتضیات، یا کالایی تولید می شود یا نمی شود و اصولا بنگاه کالایی را تولید می کند که با توجه به منابع موجود ساخت آن مقرون به صرفه باشد. در این نظام، تلاش مؤسسه برای تولید کالای بهتر با هزینه کمتر است و بررسی بازار و تحقیقات بازاریابی فقط برای شناسایی واکنش های مصرف کننده نسبت به کالاهایی است که قبلا تولید و توزیع شده است. بنابراین به خلاقیت و نوآوری توجهی نمی شود و هدف تعیین شده قبلی برای سود وجود ندارد. بلکه تفاضل خرید از فروش سود است. در این حالت، بسته بندی فقط یک محافظ کالاست و نقشی در پیشبرد فروش و اطلاع رسانی ندارد. حمل و نقل قسمتی از عملیات توزیع است و خدمت محسوب نمی شود، کادر فروش نیازی به هماهنگی با سایر قسمت ها احساس نمی کند و نهایت اینکه مشتری یا مصرف کننده عامل تعیین کننده نیست.
در نظام بازارگرا، اولویت و تقدم با مسائل مصرف کننده و نیازهای اوست و اعتقاد کلی براین است که باید مشکلات، نیازها، خواست ها و حتی ایده آلهای مصرف کننده را شناخت و کالایی را تولید کرد که تعداد بیشتری از این نیازها را پاسخگو باشد. در این نظام، کالایی تولید می شود که بتوان آن را فروخت و در آن بررسی ها و تحقیقات بازاریابی جزء ضروری و اصولی نظام است، از خلاقیتها و نوآوریها استقبال می شود، بسته بندی عامل تسهیل فروش و ایجاد ارتباط با مصرف کننده است، حمل و نقل، خدمت به خریدار است و کادر فروش خود را موظف می داند با همه قسمت ها در جهت کمک به مصرف کننده هماهنگ باشد.